every body, listen and repeat3

ساخت وبلاگ
تو مدرسه سابق، همه چی دست خانوم مسئول بود همه چی خیلی دقیق کنترل میشد. یه خوبیایی داشت یه بدیایی، خوبیاش تا پارسال خیلی بیشتر از بدیاش بود، ولی پارسال یه جوری همه چی بد شد. امسال فقط خودمم. همه چی دست خودمه. بازم یه خوبیایی داره یه بدیایی. خوبیاش کمتر از بدیاشه ولی. این همه تعطیلات پشت سر هم، حسابی بچه ها رو تنبل و بی انگیزه کرده. در کنار نداشتن امکانات لازم. امتحانی که روز چارشنبه ازشون گرفتم خیلی ناامید کننده بود. تقریبن همه از روی دست هم نوشتن. چون من بهشون نگفتم تقلب نکنین. گفتم اگه احتیاج بود مشورت کنید. سوالا یه جوری بود که باید خودشون بلد میبودن. ولی خب نبودن. یا شایدم هیچ کس به خودش و اطلاعات خودش اعتماد نداشت. حتا مدل دوربینشونو از رو هم نوشتن!! خب اینو کجای دلم بذارم؟! دیروزم که دیگه نوبرانه ی کلاسام بود و بعدش که اومدم خونه و برگه هارو نگا کردم کلن نابود شدم. ینی کل روز فقط فکرم مشغول حرفای بچه ها و چیزایی که نوشتن بود. نمیدونم چرا. این حرفا همیشه هست. ولی دیروز یه جور حس درموندگی و بی چاره بودن داشتم. نمیدونستم باید جواب بخش زیادی از بچه ها رو که از حضور چند نفر سر کلاس به شدت ناراضی و شاکی بودنو چی بدم. و جالب اینجاست که اون چار نفر خودشون اصن درک نمیکنن و فک نمیکنن مشکل کلاس اونان! و چقد کاراشون رو اعصاب بقیه اس. و اتفاقن توقع دارن با بقیه برخورد کنم که انقد به اینا گ every body, listen and repeat3...
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 150 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 16:58

ریق این آهنگ آقای صادقلو رو در آوردم بسکه گوش دادمش. قبلن یه بار دانلودش کرده بودم و به نظرم خیلی مسخره و خب که چی بود. الانم نظرم همونه ولی دوس دارم گوش کنم هی. دارم از گشنگی میمیرم و بیشتر از ده تا چایی خوردم از صب. شیش صفه گزارش با جدول و نمودار نوشتم فرستادم واسه مسئول موسسه، کانال کلاسو آپدیت کردم، عکس پیدا کردم واسه فردا، دو سه تا کلید واژه واسه خودم سرچیدم 101 صفحه جزوه در اومد!!! یدونه از این کش موهای پشمالویی خریدم، نزدیکه بمیرم از خوشیِ داشتنش. واقعن نمیدونم چرا. ولی بعد از دو هفته هنوز هر بار میبینمش ذوق میکنم و تو قلبم به خودم افتخار میکنم بابت انتخابم!!! :)))) حالا جالبش اینجاس که فقط خریدمش، ینی موهامو نمیبندم باهاش. فقط همینجوری تو دست و بالمه خوشی میکنم باهاش. اون چارشنبه ای که رفته بودم مدرسه، یکی از بچه ها گفت شما تو کانال چقد مهربونین. مارو خیلی خیلی خیلی دوس دارین، شب بخیر میگین بهمون، استیکر میفرستین و اینا. گفتم دوس داری کلاس مجازی باشه؟ چون من تو مجازی فرشته ی مهربونم، تو واقعی جادوگر شهر اُز! این روزا که دارم واسه اون تصمیم جدیدم تلاش میکنم، یاد قبلنا و تلاشای قبلیم میفتم. حقیقتش خیلی یادم نمیاد هیچ وقت همچین حالی داشته بوده باشم. یادمه همون ده-دوازده سال پیش که تصمیم گرفتم برم هنر بخونم، از اینکه همچین فکر بکری به ذهنم رسیده بود خوشال بودم. ولی خوشالیم بابت every body, listen and repeat3...
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 157 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 12:38

قدیما، خیلی وقت پیشا، یادم نیس اصن کی، ولی تو یه وبلاگی یدونه از این کدای فلش بود، یه سری ماهی بودن، میرفتی روشون کلیک میکردی یه چیزی شکل غذا براشون پاچیده میشد و میومدن میخوردنش. وای من عاشقش بودم، روزی هزار ساعت میرفتم اونجا این حرکتو انجام میدادم و ماهیای بدبخت میترکیدن انقد غذا میخوردن. خیلی کار آرامش بخشی بود. در حالت عادی البته من هیچ حس خوبی نسبت به غذا دادن به ماهی و اینا ندارم. ولی حالت مجازیش خیلی باحال بود. نمیدونم الان چرا یادم اومد یهویی. مدتیه یه تصمیم جدید و تا حد زیادی جدی گرفتم، برای بقیه ی زندگیم. نمیدونم چقد ممکنه موفق بشم، الان ولی تصویر خوبی از آیندش تو سرم دارم. فک میکنم اگه بشه، آدم خوشحال تری خاهم بود، و راستش همچین حسی برام عجیبه. چون من تقریبن هیچ وقت نتونستم تشخیص بدم چی میتونه خوشالم کنه واقعن و اگه چی بشه من آدم خوشالی میشم، الان و در این لحظه، تصور رسیدن به خونه آخر این تصمیم، برام مساوی با خوشحالیه. و راستش دلم میخاد براش تلاش کنم. و اینم عجیبه برام. اینکه برام مهمه که برای یه چیزی که فقط فعلن ازش یه تصور و یه تصویر دارم، تلاش کنم. نمیدونم چجوری بگم که بشه فهمید. چون شاید اینی که من میگم برا شما خیلی عادی باشه، شاید چون شما یا خیلیا، آدمای رویا پرداز و دی دریمر و اینایی باشین، من نیستم ولی. من بیشتر عمل گرا هستم! _جووون! :))_ ینی که نمیتونم خیلی صرفن every body, listen and repeat3...
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 145 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 14:27

الان دیگه داره سه سال میشه که اینجا مینویسم. اینو خودم نفهمیده بودم. فک میکردم یکسالو نیمه. ولی دیروز پریروز که به عادت این چن وقت اخیر رفتم وبلاگ پرشینمو چک کنم و دیدم بسلامتی نابود شده، فهمیدم. حالا گفتن بر میگرده همه چی، ولی تا الان که فقط پستای پابلیک برگشته، همه ی درفت ها و کامنت ها و نوشته های رمزدار، غیبشون زده. نمیدونم چرا از همون لحظه ای که دیدم اینجوری شد، یه جوری غمگین شدم. حالا همه ی همه ی همه ی اون ده سالی که نوشتم برام مهم نبود واقعن، یکی دو سه باری ام بک آپ گرفته بودم، که  نمیدونم چقد بدرد میخوره اصن الان دیگه، ولی آدم یه جوری میشه دیگه. میبینه یهویی یه بخشی از خصوصی ترین احساست و حرفاش برا همیشه از دست رفتن. بیشتر از اینا من دلم واسه کامنتای اون وبلاگ خیلی تنگ میشه، چون یک عالمه کامنتای خصوصی خیلی مهم داشتم. همین چند هفته پیش که وهم زلزله همه رو گرفته بود، همون شبی که نصف مردم تو خیابون بودن، من نه قصدشو داشتم برم نه انگیزه شو. کلن اصن مهم نبود خیلی برام که چی میشه. فقط وقتی میخاستم چیزای مهممو وردارم، هارد و لب تاب و فلش و گوشیمو ورداشتم و فک کردم اکثر چیزای خیلی مهمم همین توئه. حالا ولی به همین راحتی یه بخش زیادی از چیزایی که برام مهم بودو از دست دادم. اینم باید به تیکه های از دست رفته ی دیگم اضافه کنم. نمیخام فاز چس ناله وردارم، کلی دارم میگم. همینجوری آدم هی خود every body, listen and repeat3...
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 153 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1396 ساعت: 17:46

سوییشرتم از اون روز که پوشیدم رفتم مدرسه یه بویی میده که بوی بدی نیست، خوبه، ولی بوی من نیست و نمیدونم از کجا اینجوری شده. شایدم بوی خودمه. بوی کرم و لوسیونو اسپری و نرم کننده و همه چی با هم قاطی شده. این جوری شده. چون یکشنبه مث همیشه ی خدا در "بازم مدرسم دیر شد" ترین وضیتی که ممکنه از خونه رفتم و اصنم نمیدونم چرا. چون دوساعت قبلش بیکار بودم ولی یکساعت مونده به رفتن تصمیم گرفتم برم حموم و فلان عکسا رو ببرم برا بچه ها و سه بار لباس عوض کردم و این چیزا. حتا یادم رفت لاکامو پاک کنم. البته خیلی ملوم نبود. از این کم رنگ براقاس. ولی بلخره دیگه. کلی غایب داشتم ولی در کل خوش گذشت. دلم تنگ شده بود برا بچه ها. تازه داشتم اسماشونو یاد میگرفتم اینهمه تعطیل شد یهویی همه چی یادم رفت. اون روزم کلی چرتو پرت گفتن. از در کلاس که رفتم تو همشون گفتن ا خانوم دنت تون کو؟ چون من کلاسم یه ساعتیه که نه میشه ناهار خورد نه صبونه، بیشتر وقتا که میخام حال بدم به خودم در مسیر مترو تا مدرسه یه دنت میخرم و تو مدرسه و قبل از کلاس و گاهی تا توی کلاس با دوست عزیز و نامزد سابقم، دنت کاپوچینو زیاد دیده میشم. گفتم دیرم شد امروز با اسنپ اومدم دم مدرسه دیگه نرسیدم برم چیزی بخرم، یکیشون گفت آرایش داشتین میکردین؟ گفتم آره دیگه از ته کلاسم ملومه هفت قلم آرایش کردم؟ یکیشونم گفت لابد داشتین اتو میکردین لباساتونو. گفتم نه بابا every body, listen and repeat3...
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 157 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1396 ساعت: 17:46

از صب میخام بشینم جزوه بنویسم برا امتحان بچه ها، ننوشتم هنو. حوصلم نیومده. تو مغزم شلوغه. دیروز کلن روز خیلی انرژی بری بود واسم. از صبش که بیدار شدم و یه سری تو خونه بابام مخمو کار گرفت و یه چیزایی که اصن به من خیلی ربطی نداشت گفت. بعدش رفتم مدرسه و تو مترو همکارمو دیدم در نتیجه تا مدرسه با هم رفتیم و حرف زدیم. بعدش یه خانومی تو مدرسه اومد یه چیزایی درباره یه مسابقه بهم گفت و گفت به بچه هات بگو و سر کلاس سه ساعت بچه ها مخمو خوردن بسکه چرت و پرت گفتن و سوال پرسیدن، کلاس که تموم شد دوتاشون اومدن جدا جدا یه چیزایی که قبلن گفته بودمو دوباره پرسیدن و براشون توضیح دادم و نوشتم. بعدش که رفتم تو دفتر که فرم گزارش کلاسو بنویسم و حضور غیابو امضا کنم دیدم سه چارتا از معلما جم شدن  چه داد و بیداد و دوایی. ینی من فک کردم با مسئول پژوهش دواشون شده، خیلی دیوونه و رو اعصابه آخه این زنه. بعد دیدم نه سر پول و ایناس. و یکی از همکارا که از همه بی تجربه تره وایساده و داره خط و نشون میکشه و بقیه رو دعوت میکنه که بیاین هفته ی دیگه همه با هم نیایم و فلان. منم منتظر بودم این زنه برگه رو بده من بنویسم برم، نمیداد که، پوشه رو گرفته بود دستش داشت دوا میکرد! خلاصه یه نیم ساعتی فک کنم وایسادیم اونجا تا بلخره من اصن فهمیدم چی شده! در کل ولی این دختره خیلی پرروئه و من تازه بعد از اون نیم ساعت و تو مسیر که باز همک every body, listen and repeat3...
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 154 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1396 ساعت: 17:46

تو این روزای کوتاه که تا چشم به هم میزنی شبه، فرق شب واقعی و شب الکی واسه من از ساعت 9 به بعد ملوم میشه. شب الکی چیزیه که آدمو واسه انجام خیلی از کارا ناامید میکنه، مثلن ساعت 5 دیگه دیره بخای بری تا ونک تا 8 برگردی. چون 8 نصفِ شب به نظر میاد. شب الکی یه جور توهمه. دیر نیست، نصفِ شب نیس، اما چون دیر و نصفِ شب به نظر میاد آدم میمونه تو خونه میگه خب فردا. ولی شب واقعی، مث ساعت 9. مث ساعت 10، اون وقتیه که میشه خیلی کارا رو شرو کرد. تازه وقت کتاب خوندن و فیلم دیدن و بافتنی بافتن و میوه پوست کندنه. وقت صفر کردن پیامای تلگرام و آپدیت کردن کانالا. از 11 و 12 که میگذره، اون وقتیه که اگه نخابیده باشی تسخیر میشی. از نوک انگشتای پات. تا زیر گلوت. تا پلک چشمات. دیشب واسه من یکی از همین شبای فرو رفتن و غرق شدن تو شب بود. یه جوری که تک تک سلولای بدنت پر از حس غم و بدبختی و غصه و دلتنگی و ترس و ناامیدی و درد میشه. که قفسه سینت سنگین میشه و قلبت میاد تو گودی وسط گردنت و گوم گوم میکوبه. که فکرت هزارجا میره. هزارتا چیز بد با هم یادت میاد. هزارتا حرف نگفته. هزارتا درد قدیمی. هزارتا زخم کوچیک. هزارتا بغض اشک نشده. یه جوری که من بش میگم کریزی. اینجور وقتا، از همه جا صدا میاد. حتا هزار بار صدای دسته کلید و را رفتن یکی تو پاگرد. بعد من حس میکنم وسط یه خونه هزار متری ویلایی با دیوارای کوتاه در یک منطقه ی ج every body, listen and repeat3...
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 134 تاريخ : سه شنبه 19 دی 1396 ساعت: 5:55

صب که بیدار شدم، قبل از هرچیزی حرفای دیشب همکارم اومد تو سرم. این همکارم همون خانوم جذبه تو مدرسه سابقه. که امسال به یک وضع خیلی بد و نامردیی قراردادش با مدرسه فسخ شد و خیلی خیلی خیلی ناراحته الان از خانوم مسئول. اونوخ دیشب که داشتیم با هم حرف میزدیم آخر حرفا گفتش میخاد از گروه مدرسه بیاد بیرون، چون خانوم مسئول ورداشته یه گروه درس کرده از بچه های تیمای قبلی که اونجا بودیم با هم و هی توش گل و بلبل و پیامای خوب باشیم رستگار و فرهیخته باشیم میذارن همکارا، بهم گفت زشته من بیام بیرون از گروه؟ گفتم نه. منم دوبار اومدم بیرون ولی باز ورداشت ادم کرد، منم میوت کردم اصن نگا نمیکنم گروهو. توام همینکارو بکن. بعدش فک کردم حالا چون اینجوری شده، دیگه اصن دلش نمیخاد حتا تو گروه باشه! جای من بود چیکار میکرد؟ خدایی اونجوری که مسئولمون پوست و موی منو کند، اگه این بود الان حتمن میرفت به رگبار میبست طرفو. حالا نمیگم باید خوشال باشه ولی همین خانوم اون وقتی که من داشتم جون میکندم و واقعن واقعن واقعن از دست مسئولمون روانی شده بود همش بهم میگفت تو سخت میگیری! تو الکی بزرگش میکنی! تو فلان تو بهمان. ینی کلن نظرش این بود که خیلی اوکیه همه چی و من کولی بازی دارم میکنم. حالا که خودش بی رحمانه و البته تا حدی محترمانه، کنار گذاشته شده، بدون درد و خونریزی، اینجوری داره میترکونه اونا رو و با هیچ کدوم از همکارا به جز every body, listen and repeat3...
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 150 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 6:58

تقریبن یک هفته ای هست که یه طرف هندزفیریم ضعیف شده و چون تقریبن 3 ماهه که حقوق نگرفتم هنوز نتونستم برم یه هندزفیری جدید بخرم. و این روزا خیلی به هندزفیری و وجودش نیاز دارم. چون روزایی که میرم مدرسه تقریبن 40 دقه پیاده میرم و ترجیحم اینه که یکی تو گوشم داد بزنه یا ساز بزنه. امروز از در مترو که اومدم بیرون خیلی دیرم شده بود واقعن. و خیلی تند تند را رفتم تا با تاخیر نرسم. چون این کلاسم همینجوری همیشه وقتش کم میاد چه برسه به اینکه دیر برم. وقتی رسیدم هیچ کس تو راهرو نبود جز سه چارتا از شاگردای شیطون کلاس من. که وقتی دیدن منو دوییدن سمت در و دوتاشونو خودم از جلو آینه به سمت در کلاس هدایت کردم! کلن این دوتا یه علاقه ی خیلی زیادی به آینه و ور رفتن با سر و صورتشون دارن. ینی از اینان که من مطمئنم فقط حواسشون به سر و شکل معلماس و حتا یه بار که داشتم یه چیزیو رو دوربینش توضیح میدادم بهش گفت وای خانوم چقد ناخوناتون قشنگه! 2500 بارم تا حالا ازم پرسیده آینه دارین شما تو کیفتون؟ بعدشم که میرم تو کلاس شما تصور کن 35 نفر دارن با هم بلند بلند حرف میزنن میخندن. حالا 30 نفر. 2 تاشون پای تخته وایسادن دری وری مینویسن رو تخته. چارتاشون تهه کلاس ماکارونی میخورن. سه تاشون میز اول تو حلق من مشقای عربی شونو تند تند از رو هم کپی میکنن. به دونفری که پای تخته وایسادن میگم بچه ها معلم سر کلاسه! بفرمائید لطفن! بل every body, listen and repeat3...
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 166 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 6:58

فردا میخام برم دفتر این پسره. و به قد دنیا پشیمونم از قراری که گذاشتم. واقیتش اینکه مث بنز خابم میاد الان و تک تک استخونام درد میکنن. ولی نمیخام بخابم. یکم قبل از الان داشتم با کراش مو فرفریِ لانگ دیستنسِ ول نکنِ همیشه در سفرم حرف میردم. واسه آفریقا رفتن به تفاهم نرسیدیم منم دوتا نقطه سه تا ستاره براش فرستادم که ینی باشه حالا. این چیزا ارزش نداره. قربون وینگولای رو سرت بابا. بعدشم اومدم اینجا. چون اینجا جاییه که میشه از عالم و آدم فرار کرد بهش. پناه گرفت توش. حرف زد. خالی شد و باز برگشت بین عالم و آدم.   اینجا شده تراس پشت آشپزخونه. که بعضی شبا ساعت دو_سه شب میرم یه دقه وایمیستم توش و نفس عمیق میکشم هرچند از سرما ستون فقراتم میلرزه و مور مور میشه. ولی یه هوشیاری خاصی با خودش میاره.  همین دو سه چار شب پیش، همون شبی که برف اومد، رفته بودم تو تراس که یه عکس واسه دکتر بگیرم، دیدم آسمون چه قرمزه. یاد اون شب ده سال پیش افتادم که آسمون همینقد قرمز بود و من خیلی غمگین بودم. واسه آدمی که تازگیا وقتی دیدمش گفتم شیکم چی میگههههه!  اینکه از ده سال پیش تا الان اون چقد بزرگ و پیر و مرد شده یه جوریه. یه جوری که نمیدونم خوبه یا نه. وقتی همین دیشب یه نفر بهم گفت تو چی؟ تو 22_23 سالته نه؟ گفتم نه. 5-6 سال پیش تو این رنج سنی بودم دلبندم. گفت ینی از من بزرگتری؟ خب بودم. گفت نمیاد بهت.  اینکه میگن قیاف every body, listen and repeat3...
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 160 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 6:58

این هفته قرار بود آخرین جلسه این ترمم با بچه ها باشه. که تعطیل شد. ینی مدرسه خودش تعطیل کرد. خیلیم کار اشتباهی کرد. ولی خب دیگه. واسه همین دیشب نشستم لاک زدم. یه لاک سرخابی، جیگری نمیدونم همین رنگا. با این که ناخونام دوباره فرو رفته و داغون شده و اصن نمیدونم چرا، اما زدم دیگه.   اونوخ همین الان یهویی که به پوچی رسیده بودم سرمو گذاشتم رو میز. و در کسری از ثانیه یه تصویری اومد تو سرم. از حداقل 6 سال پیش. که رو یه مبل دو نفره تو خونه ی میثم اینا، سرمو گذاشته بودم رو پاش و ولو بودم و داشتم تو گوشیم با راضیه اس ام اس بازی میکردم واسه کلاس طوفانی. بعد دوستش چایی آورد واسمون و میثم چایی داغو ورداشته بود گرفته بود بالا سر من. بهش گفتم حالا بریز رو سر و صورتم بسوزم از اینکه هستم داغون تر شم. گفت نه عزیزم. بریزه بسوزی من باهات ازدواج میکنم و خودمو میزنم به کوری تا آخر عمر. :))))) اون موق اون فیلمه، ارمغان تاریکی، تازه تموم شده بود، این از تاثیراتش در جامعه بود. یه روز سرد و بارونی بود. خیلی بارونی. اونقدی که وقتی منو تا سر کوچه پشتی خونمون رسوند و من مسیر 4 دقه ای رو تند تند رفتم، خیس آب شدم. هم خودم هم کوله پشتیم هم کیف لب تابم. بگذریم. امروز، ینی دیشب که برا بچه ها تو کانال یه آی دی گذاشتم که عکساشونو بفرستن، داشتم به این فک میکردم که چه خوبه بعضی وقتا یه چیزایی برا آدم تکراری نمیشه. خیلی every body, listen and repeat3...
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 140 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 6:58

نیم ساعت مونده تا چار صب و من یه جوری هوشیار و بیدارم که انگار یازده شبه. هندزفیریم تو گوشمه، همون که یه طرفش ضعیف شده و حالا من یه صدایی شبیه خش خش یا بعضی وقتا تپش قلب خودمو میشنوم از توش. الانم همچین حالتیه. یه صدای گوم گومه بم که با اهنگ فیلم بوی پیراهن یوسف قاطی شده. ترکیب غم باریه حقیقتن. یه جوری قفسه سینه آدمو سنگین میکنه. نه فقط این و الان، کلن. یه چند وقتیه این حس سنگینی قفسه سینه رو زیاد تجربه میکنم. این آهنگه خیلی غم ملو ولی عمیقی داره. من ولی حس میکنم دچار یه غم سنگین اما سطحیم. شایدم چون خیلی وقته به ته اعماقم رجوع نکردم همچین حالی دارم. ینی خیلی حال ندارم پیگیر اوضاع خودم باشم. روزمره برخورد دارم با احوالاتم. کش نمیدم. ینی دیگه تو شرایطی نیستم که به خاطر چیزی کش بیام. ول کنه ول میکنم. فرقی نداره چی باشه ها. هر چی. قاعدتن اینجوری باید باشه که یه آدم گیر نده و ول کن! و بیخیال باید آدم گل و بلبل و رستگاری باشه. من نیستم ولی. ینی ول کردن از من چیز بهتری نساخته. صرفن یه آدم ول کن بابا! یی شدم. همین.  ینی میخام بگم پیش میاد آدم ول کنه یه چیو بعدن یه روزی یه وقتی یه جایی یادش بیاد و فک کنه حالا من چرا ول کردم؟ یا چی میشد ول نمیکردم مثلن؟ مث منکه اون روز داشتم فک میکردم پارسال شب یلدا چه همه چی فرق داشت برام. اگه ول نمیکردم چی میشد؟ خب البته شرایط، شرایطی نبود، نیس، که بشه به every body, listen and repeat3...
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 154 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 6:58

ساعت دو نیمه شبه و تازه یه ساعته مهمونامون رفتن و من تازه نشستم پای لب تاب که کارامو بکنم. ینی از عصری روشنش کردم ولی هیچ کاری نکردم. همش میام فایلا رو باز میکنم و میشینم نگا میکنم. حوصله ام نمیاد بشینم درستشون کنم. تازه هنوز کلی از کارای مدرسه مونده و امروز بیشتر از 500 تا پیام تو تلگرام جواب دادم every body, listen and repeat3...
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 162 تاريخ : شنبه 26 فروردين 1396 ساعت: 21:48

1.ببین شاید واقعن ربطی نداشته باشه، یا مثلن اگرم داشته باشه جاش نباشه که اینجا بخام بگم، ولی الان و در این لحظه از عمرم، از تهه دلم از این آدمایی که مهاجرت میکنن به کشورایی مث آلمان، سوئد، اتریش و این جاها بعد با افتخار میان میگن اینجا برای محجبه ها شغل و راحتی و احترام و آسایش وجود داره، متنفرم. چو every body, listen and repeat3...
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 142 تاريخ : جمعه 25 فروردين 1396 ساعت: 11:16

1-میدونی من هروخت میرم مدرسه و میام، بعدش دلم میخاد حداقل یه روز تمام هیچکس باهام حرف نزنه! ینی به قدری تو روزایی که میرم سر کلاس، بچه ها حرف میزنن و تو مخ آدمن که واقعن من بعدش دلم نمیخاد حتا یه جمله هم با کسی حرف بزنم. کلن حرف زدن با بقیه خیلی ازم انرژی میگیره و مغزمو خسته میکنه. چون دقت کنی واقعن every body, listen and repeat3...
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 133 تاريخ : جمعه 25 فروردين 1396 ساعت: 11:16

این تعطیلات دوهفته ای مارو کشت. ما که ینی من. منو کشت. همونطوری که روزهای کاری قبل از این تعطیلات دو هفته ای کشته بود قبلن. و همونطوری که بقیه ی روزای بعد از این تعطیلات دوهفته ای میکشه! کلن د مینیگ آف مای میزربل لایف ایز دث. بعدش اینکه من تو این مدت بیشتر از همه چی تن به کشته شدن دادم. کشته شدن با every body, listen and repeat3...
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 137 تاريخ : شنبه 12 فروردين 1396 ساعت: 13:53

قبلنم یه بار نوشتم، اینکه آدم به دلیل غیر قابل توضیح بودن یه چیزی، سکوت میکنه در موردش، فرق داره با  وختی که به دلیل غیر قابل فهم بودنش، سکوت میکنی.

بدترین حالتش اینه که یه چیزی رو نه بشه توضیح بدی نه اگه توضیح بدی کسی بفهمش.

every body, listen and repeat3...
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 138 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1396 ساعت: 21:11

بدم میاد از اینکه همه ی شبکه های اجتماعی پر شده از پیامای زشت درباره اینکه فامیل بده! و عید دیدنی چیه و آجیل نخورید و عیدی بدید و من ترم دوم دانشگام چرا میپرسی هی! خیلی بدم میاد از این تررورایز کردن همه چی و همه کس. بسه دیگه! در حد یه بار بگیم بخندیم خوبه. نه اینکه هی گندشو دربیارم و حرفو برسونیم به every body, listen and repeat3...
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 183 تاريخ : شنبه 5 فروردين 1396 ساعت: 23:28